سرهنگ معمر قذافی

سرهنگ معمر قذافی

 

معمر در زبان عربی به معنای مهندس است و معمولا توسط افراد قبل از نام خانوادگی افراد تحصیل کرده در رشته مهندسی عمران و ساختمان بکار میرود ، اینکه ایا نام کوچک پادشاه لیبی معمر است و یا این واژه لقب او است معلوم نیست ، ولی آنچه مسلم است پادشاه هشتاد و چند ساله لیبی که مانند هنرپیشه های سینمایی هر روز گریم میکند دارای ناهنجاری رفتاری بسیاری است ، مثلا گفته میشود او تا کنون در هیچ یک از دیدارهای رسمی یک لباس را دو بار نپوشیده است ، حال بماند که هر یک از لباسهای ایشان حکایت خاص خود را دارد و یا ایشان در اجلاس چند روز پیش سازمان ملل در نیویورک بجای استفاده از پانزده دقیقه وقت اختصاصی خود یکصد دقیقه سخنرانی نمود که بیش از نود دقیقه آن فحش و ناسزا بود بطوریکه مترجم وی پس از سی و پنج دقیقه ترجمه همزمان کم آورد و شخص دیگری جایگزین او شد . . .

 

      

بد نیست بدانید سالها است که او جز در کاخ خودش در هیچ عمارت دیگری اقامت نمیکند و هر گاه برای سفرهای خارجی به دعوت روسای کشورهای دیگر به خارج از لیبی سفر میکند چادر و خیمه و خدم و حشم فراوان خود را به همراه میبرد ، جند سال پیش در سفر به فرانسه در فضای سبز کاخ الیزه (یا ورسای) خیمه و بارگاه خود را برپا نمود و سوژه مناسبی برای خبرنگاران و مطبوعات شد و شایعات فراوانی را به دنبال داشت در سفر اخیر به نیویورک هم ابتدا در پارک ملی نیویورک چادر زدند که ماموران پلیس به دنبال اعتراض برخی از اهالی مبنی بر امنیتی شدن فضای پارک پلیس هیئت لیبیایی را مجبور به جمع کردن خیمه ها نمود (حق و حقوق شهروندی در آمریکا را ملاحظه بفرمایید) و نهایتا هیئت لیبیایی فضای سبز چند هکتاری منزل یکی از ثروتمندان را در حومه نیویورک به مبلغ گزافی برای چند روز اجاره نمود و آنها چادر پادشاه لیبی را در این ملک برپا نمودند . . .

آنچه مسلم است پادشاه لیبی در سن هشتاد سالگی بسیار علاقه دارد که سوژه مطبوعات و رسانه ها باشد ولی شاید از همه جالب تر کادر حفاظتی و محافظین وی باشد ، کادر حفاظتی وی که بسیار ورزیده و جوان بوده پس از آزمونهای فراوان و گذراندن دوره های سخت انتخاب شده و بیش از چهارصد نفر میباشند که در شیفت های چهل نفره مسئول حفاظت از جان وی را برعهده دارند و در سفر نیویورک هنگامی که پادشاه لیبی برای خرید سوغاتی به یکی از فروشگاههای شهر نیویورک رفته بود این کارولن چهل نفره (البته به همراه تعداد بیشمار پلیسهای محلی) باعث راه بندان و ایجاد ترافیک در شهر نیویورک شد ، کادر حفاظتی ایشان که بر خلاف دیگر محافظین هیچگاه لباس شخصی (در حال شیفت و محافظت) نمیپوشند همگی از میان دختران مجرد انتخاب شده اند و تا زمانی که در خدمت هستند حق ازدواج ندارند . . .

زنی که 17سال سر قبر پسرش زندگی کرد!

                

The image “http://www.asriran.com/files/fa/news/1388/8/26/121732_946.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

ننه علی را خیلی‌ها می‌شناسند، چند سال پیش هر وقت سری به بهشت زهرا- قطعه شهدا ‌زدیم، پیرزن خمیده‌ای را ‌دیدیم که آهسته از کنار قبرها عبور می‌کند. خیلی‌ها فکر می‌کردند ...
 
جنازه پسرش را در اهواز دفن کردند، ننه علی می‌خواست قربانعلی را بیاورد پیش خودش، پیکر قربانعلی رابه تهران منتقل کردند.با آنکه حالا قربانعلی به او نزدیک شده بود اما نمی‌توانست دوری قربانعلی را تحمل کند. برای همین برای همیشه اسباب‌کشی کرد بهشت زهرا، سر خاک پسرش تا شبها او را در آغوش بکشد.


17 سال زندگی آنها در بهشت زهرا طول کشید، از سال 59 تا 76 تا اینکه ننه علی از پا افتاد.حالا ننه علی توی خانی آباد در خانه دخترش نشسته و می‌گوید: دو تا بچه دارم که هردو اینجا هستند، یکی پیشم نشسته یکی هم اینجا توی قلبم.
ننه علی را خیلی‌ها می‌شناسند، چند سال پیش هر وقت سری به بهشت زهرا- قطعه شهدا ‌زدیم، پیرزن خمیده‌ای را ‌دیدیم که آهسته از کنار قبرها عبور می‌کند. خیلی‌ها فکر می‌کردند او هم مثل بقیه مادران شهدا هر هفته به دیدار فرزند خود می‌آید ولی او شب و روزآنجا بود و با کسی زندگی می‌کرد که قرآن کریم اورا زنده می‌خواند.


ننه علی با دست‌های لرزان و فرتوت خود اتاقکی بر مزار پسرش ساخت تا همیشه در کنار او بماند، اما ننه علی حالا دیگر اینجا نیست. مادر شهید قربانعلی درخشان از شهدای انقلاب ایران است که در سال 57 در اهواز به دلیل مبارزه با رژیم شاه به شهادت رسید. او 17 سال با فرزند شهیدش زندگی می‌کرد.


ننه علی را در بهشت زهرا پیدا نکردیم و وقتی هم با کمک مسئولین روابط عمومی بهشت زهرامتوجه شدیم که او حالا در خانه دخترش در خانی آباد تهران زندگی می‌کند، هم نتواستیم او را ببینیم.ننه علی این روزها سن‌اش به 90 سالگی می‌رسد، به دلیل کهولت سن دچار آلزایمر شده است و به خاطر اینکه سخت می‌تواند راه برود کمتر بر سر مزار شهید علی درخشان می‌رود.


ننه علی سال59 داغدار پسرش شد و این پایان راه نبود چراکه شهید علی درخشان وقتی که به مقام شهادت نائل شد در شهر اهواز به خاک سپرده شد و ننه علی علاوه بر غم دوری او نمی‌توانست بر سر مزار فرزندش حاضر شود.بالاخره بعد از 8 ماه ننه علی و خانواده او توانستند پیکر شهید علی درخشان را با اجازه مراجع به بهشت زهرا منتقل کنند ملاقات با ننه علی کار سختی است و به دلیل کهولت سن او نمی‌توانستیم او را از نزدیک ملاقات کنیم.


لاجرم با خانه دختر ننه علی تماس گرفتیم و اصرار‌های مکرر ما برای هم کلام شدن با ننه علی جواب داد و توانستیم چند لحظه‌ای صحبت کنیم، وقتی با توضیحات زیاد دخترش متوجه می‌شود که می‌خواهیم با او مصاحبه کنیم صدایش را صاف می‌کند و بدون وقفه می‌گوید:« ننه فتح‌اللهی هستم در سال ۱۳۰۰ تو یکی از روستاهای اردبیل همان مرشت زنده شدم و نه فقط ننه علی بلکه ننه تمام شهدای بهشت زهرا هستم. دو تا بچه دارم که هر دو تا شون اینجا هستند. یکی پیشم نشسته و دیگری اینجا توی قلبم آرام شده.»


از او می‌خواهم که درباره علی صحبت کند، متوجه نمی‌شود تا اینکه دخترش با صدای بلند برای او توضیح می‌دهد،ننه علی با لهجه شیرینش ادامه می‌دهد:«پسرم علی که ۲۴ سالش بود تو هواپیمایی کار می‌کرد. امام را خیلی می‌خواست، تو اهواز به خاطر امام خمینی شهید شد.»
ننه علی همسرش را سال‌ها پیش وقتی فرزندانش بسیار کوچک بودند از دست داد و پس از آن به تهران آمد تابا کارگری در خانه‌های مردم بچه هایش را بزرگ کند. اینها را دخترش می‌گوید وقتی که دیگر ننه علی گوشی تلفن را به او می‌دهد و دیگر نمی‌تواند حرف بزند. البته زندگی ننه علی در بهشت زهرا در آن اوایل با مخالفت‌هایی هم مواجه شده بود.


داماد ننه علی که خود کارمند سازمان بهشت زهرا است، در این باره می‌گوید: «اوایل حضور ننه علی در بهشت زهرا با مخالفت مسئولین بهشت زهرا مواجه شده بود، و معتقد بودند اگر فردا هرکدام از مادران شهدا بخواهند بر سر مزار فرزندان خود زندگی کنند، دیگر نمی‌توانیم این مجموعه را مدیریت کنیم اما دیدند نمی‌توانند با او مقابله کنند و ننه علی 17 سال یعنی از سال 59 تا سال 76 شبانه روز بر سر مزار فرزندش زندگی کرد.
ننه علی زیاد نمی‌تواند صحبت کند‏‏، خیلی نا توان شده است. به‌طوریکه که دیگر کم می‌تواند بر سر مزار پسرش برود، ننه علی بالاخره روزی تا ابد پیش پسرش آرام می‌گیرد چراکه قبری در کنار قبر پسرش دارد و در همان اتاقک کوچک می‌تواند تا همیشه در کنار پسرش بماند.ننه علی را نتوانستیم ملاقات کنیم اما تنها راهی که برایمان باقی می‌ماند این بود که برای او پیغامی بگذاریم: ننه علی برایمان دعا کن... .